فرضیه بارکر چیست؟
دیوید بارکر، پزشک و اپیدمیولوژیست معاصر بریتانیایی و ارایه دهنده “فرضیه بارکر” می باشد. در ابتدا دیوید بارکر در یکی از شهرهای بریتانیا به نام هرتفورد شایر نشان داد که نسبت بالای بیماریهای عروق قلبی عمدتا در نقاطی دیده میشود که مرگ و میر شیرخواران در دهههای گذشته در همان مناطق بالا بوده است. پس از آن، او تعدادی از افراد بزرگسال که به بیماریهای عروق قلبی مبتلا بودند را انتخاب کرد و با مراجعه به پرونده بهداشتی همان افراد در دوران کودکی مشاهده کرد که اکثر افراد در آن بیماران در دوران خردسالی تجربه وزن کمتر از نرمال را تجربه کرده بوده اند. دیوید بارکر در سال 1995 فرضیه خودش را به صورت رسمی در مجله پزشکی بریتانیا ارایه و منتشر نمود.
طبق این نظریه تغذیه نامناسب مادران میتواند فرزندان آنها را در دهههای بعد در معرض خطر برخی از بیماریهای مزمن از جمله بیماری های عروق قلبی قرار دهد و اساسا سبک زندگی افراد تنها به دوران رشد آنها مرتبط نبوده بلکه عملکرد مادران باردار در دوران جنینی کودک در بیماری های بزرگسالی تاثیرگذار است بدون آن که آگاهی دقیقی از آن چه که در فاصله بین دوران جنینی و بیماری های بزرگسالی داشته باشیم. به عبارت دیگر، تغذیه نامناسب در اوایل زندگی و همینطور قبل از تولد که معمولا با وزن نوزاد در هنگام تولد اندازهگیری میشود، باعث افزایش خطر سندرم متابولیک در بزرگسالی میگردد که شامل مجموعه ای از شرایط از جمله چاقی، دیابت، مشکلات مرتبط با انسولین، فشار خون بالا، چربی خون بالا و عوارضی از جمله بیماری عروق کرونر قلب و سکته مغزی میباشد.
فرضیه بارکر می گوید که رشد و پرورش اصولا از درون رحم مادر و حتی قبل از آن آغاز میشود وغذایی که مادر میخورد، هوایی که تنفس میکند، آبی که مینوشد، فشارهای عصبی یا آسیبهای روانی که تجربه میکند، همه و همه ممکن است فرزندش را در دهههای آینده زندگی از نظر سلامت جسمی و روانی تحت تاثیر قرار دهد. در سال های اخیر و بر اساس همان اصول فرضیه بارکر، پژوهش هایی نشان داده اند که نه تنها وقایع خردسالی و دوره جنینی بلکه اتفاقات قبل از بارداری و بخصوص در سه ماهه قبل از حاملگی نیز در مشکلات سلامت و بیماری های بزرگسالی فرزندان شان اثر دارند که البته فعلا در خصوص مکانیزم این پروسه طولانی و پیچیده اطلاع و علم کافی وجود ندارد و نیاز به مطالعات بیشتری خواهد بود.

در یک مطالعه جدید نوآورانه به روش کوهورت گذشته نگر و مبتنی بر دادههای سلامت جمعیت بریتانیا، دانشمندان تأثیر کاهش مصرف شکر در ۱۰۰۰ روز نخست زندگی انسان (از لقاح تا دو سالگی) را بر سلامت بلندمدت بررسی کردند. این تحقیق از یک اتفاق بهره برد که پس از پایان جیرهبندی مواد غذایی در بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم رخ داد. در سال ۱۹۵۳، با پایان جیرهبندی شکر، مصرف روزانه آن در جمعیت بریتانیا تقریباً دو برابر شد و از ۴۱ گرم به ۸۰ گرم رسید.
محققان با تحلیل دادههای ۶۰ هزار نفر از پایگاه داده ای UK BioBank که بین سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۶ متولد شده بودند، دریافتند کودکانی که در دوران جیرهبندی شکر متولد شدند، در بزرگسالی با کاهش ۳۵ درصدی خطر ابتلا به دیابت نوع دو، کاهش ۲۰ درصدی فشار خون بالا و ۳۰ درصدی چاقی روبرو شدند. همچنین، شروع دیابت در این گروه بهطور متوسط چهار سال و فشار خون بالا نیز دو سال دیرتر از گروهی بود که پس از پایان جیرهبندی متولد شده بودند.
نقش تغذیه مادر در دوران بارداری نیز قابل توجه بود. یکسوم از فواید کاهش شکر مربوط به دوران جنینی بود. با این حال، بیشترین اثر زمانی مشاهده شد که رژیم کمشکر هم شامل دوران بارداری و هم دوران تغذیه نوزاد با غذای جامد بود. پژوهشگران تأکید کردند که قرار گرفتن زودهنگام در معرض شکر ممکن است از طریق برنامهریزی پیچیده دوره جنینی، متابولیسم و ترجیحات غذایی فرد را در طول زندگی در سنین بعدی تحت تأثیر قرار دهد.
این یافتهها از نظریه ریشههای جنینی و خردسالی سلامت و بیماری در بزرگسالی حمایت میکنند و نشان میدهند که مداخلات تغذیهای در دوران اولیه زندگی میتوانند تأثیرات پایدار و قابل توجهی بر سلامت سنین بزرگسالی و نسلهای آینده داشته باشند. بر این اساس، کاهش مصرف شکر در دوران بارداری و اوایل کودکی میتواند بهعنوان یک راهبرد مؤثر در بهبود سلامت عمومی جامعه در نظر گرفته شود.

