سمفونی خوشآهنگ ذهن و بدن
معرفی کتاب “مغز موسیقایی در خدمت بدن اجتماعی”
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که موسیقی چگونه بر ذهن و بدن ما اثر میگذارد؟ آیا میدانستید که موسیقی میتواند به ما در درک عمیقتر از خود و جهان پیرامونمان کمک کند؟ کتاب مغز موسیقایی در خدمت بدن اجتماعی نوشته دکتر عبدالرحمن نجل رحیم، متخصص مغز و اعصاب، سفری شگفتانگیز به دنیای موسیقی و تأثیر آن بر ذهن و بدن انسان است. این کتاب با رویکردی علمی، به بررسی ارتباط عمیق بین موسیقی، مغز، و بدن میپردازد و نشان میدهد که چگونه موسیقی میتواند به عنوان پلی میان ذهن و بدن عمل کند.
نویسنده با تکیه بر علم روانشناسی و عصبشناسی، به تأثیر موسیقی بر ذهن بشر میپردازد. او با نگاهی به تاریخ موسیقی، ما را به دوران نئاندرتالها میبرد، جایی که موسیقی به شکل آوازهای ابتدایی نقش مهمی در تکامل انسان داشته است. او معتقد است که اولین ابزار موسیقی انسان، صدای خودش بوده و از طریق حرکات هماهنگ حلق و حنجره، ناخودآگاه و بدون آموزش قبلی، صدا تولید میکرده است.
با پیشرفت بشر و ساخت ابزارهای سنگی، ضرباهنگ و ریتم نیز در زندگی انسانها نقش پررنگتری پیدا کرد. کوبیدن دانهها و سنگها بر روی هم، اولین نمونههای ریتم موسیقایی بودند. اگرچه بسیاری از این ابزارهای اولیه از بین رفتهاند، اما شواهد نشان میدهد که انسانها از پنجاه هزار سال پیش به سطحی از درک هنری رسیده بودند که میتوانستند بر دیوارهها نقاشی کنند و حتی مردگانشان را به خاک بسپارند. آنها با استفاده از استخوان حیوانات، بامبو و چوب درختان، ابزارهایی برای تولید آوا و نوا میساختند و این کار را با سطحی از دانش انجام میدادند.
کتاب مغز موسیقایی در چهار فصل نوشته شده است. فصل اول به بررسی خود موسیقی و ارتباط آن با دیگر موضوعات مثل شناخت، فناوری، معنا و هنر پرداخته است. فصل دوم مربوط به موسیقی و ارتباط و تغییری است که موسیقی در مغز ایجاد میکند. فصل سوم و چهارم بررسی نمونههای موردی و پژوهشهایی است که در این زمینه انجام شده است. بررسیهای انجام شده در فصل چهارم مربوط به نمونههای ایرانی است که میتواند برای مخاطب آشناتر باشد. همچنین در انتهای کتاب مغز موسیقایی دو پیوست خواندنی آمده است. پیوست اول دربارهی موسیقی و شعر و پیوست دوم تحلیل و بررسی اجرای شهرزاد است که در آن از ارتباط موسیقی و حرکت میخوانیم.
موسیقی، اولین ارتباط مادر و کودک می باشد. یکی از نکات جالب توجه کتاب مغز موسیقایی، تأکید بر ارتباط صوتی و موسیقایی بین مادر و کودک است. جنین انسان از بیست هفته پیش از تولد، در رحم مادر به درکی اولیه از بعضی اصوات، منجمله آواهای موسیقایی میرسد. این ارتباط صوتی و موسیقایی به نوزادان کمک میکند تا برای یادگیری زبان آماده شوند. موسیقی حکم تمرینی را برای مغز دارد که با حرکات ابتدایی و نقنقهای نوزاد آغاز میشود و در رابطهی بین مادر و بچه نیز همواره آواز خواندن و حرکات آهنگین وجود دارد.
دکتر نجل رحیم در کتاب به مبحث تکامل موسیقی از فلوتهای استخوانی تا سمفونیهای بزرگ میپردازد. او با استناد به شواهد تاریخی و علمی، نشان میدهد که موسیقی در فرهنگهای بدوی وجود داشته و به تدریج گسترش یافته است. از زمانی که بشر توانست به شکل امروزی موسیقی دست پیدا کند، حدود پنج هزار سال میگذرد؛ شکلی از موسیقی که عدهی کمی میتوانند ماهرانه بنوازند و عدهی زیادی از شنیدن آن لذت ببرند.
یکی از بخشهای دیگر کتاب، بحث آهنگسازی و عملکرد مغز است. نویسنده میگوید که آهنگسازی فرایندی پیچیده است که نیاز به تخیل شنوایی و خلاقیت دارد. او با مثالهایی از آهنگسازان بزرگ مانند بتهوون، نشان میدهد که چگونه قوهی تخیل میتواند به خلق آثار بینظیر منجر شود.
کتاب همچنین به ارتباط موسیقی و بیماریها میپردازد و نشان میدهد که موسیقی چگونه میتواند در درمان بیماریهایی چون صرع، پارکینسون و اختلالات نورولوژیکی حرکت و زوال عقل مؤثر باشد.
تکامل و موسیقی
حداقل هزینهی پرداختن به موسیقی گذر رفتن زمان و پرت شدن حواس از محیط پیرامونی است؛ هزینهای که حتی اگر به جلب توجه جانوران شکارچی برای نیاکان ما نمیانجامید توجه ما را از کارهای واجبتری مانند یافتن غذا و جفت منحرف میکرد. در طرف دیگر، هزینهی تولید موسیقی بسیار بالا است زیرا نیازمند ساعتها آموزش است. برای تبیینهای تکامل داروینی، هرگاه خصیصههایی جهان شمول را در همهی ادوار تاریخی ردیابی کنیم، بلافاصله به دنبال فایدههای فرضی میگردیم که جبرانکنندهی هزینهها باشند؛ وگرنه چرا باید انتخاب طبیعی به جای حذف خصیصهای پرهزینه آن را ابقاء کند؟ پس سوال این است که موسیقی در فرآیندهای تکاملی در کجا قرار می گیرد. در اینجا برخی از معروفترین فرضیهها را مرور کنیم.
• انتخاب جنسی: موسیقی در امتداد آواز و رقص بوجود آمده است. مگر نه اینکه برخی پرندگان برای جلب جفت آواز سر میدهند و برخی دیگر میرقصند؟ پس احتمالاً حس موسیقایی در نیاکان ما نیز محصول انتخاب جنسی بوده است. وقتی برخی حشرات نیز اصوات موزونی برای جلب نظر جفت تولید میکنند عجیب نخواهد بود که در انسان نیز مکانیسم مشابهی وجود داشته است. اما چرا باید جفت صدای رسا و هارمونیک را جذاب تشخیص دهد؟ زیرا تولید چنین اصواتی نیازمند هماهنگی بسیار بالای عضلات حنجره است که خود شاهدی بر هماهنگی عصب-عضلهی بالا و بنابراین سلامتی عمومی بدن است. رقصیدن نیز فرایندی ریتمیک است و انجام موزون آن، و البته تشخیص موزونی آن توسط جفتهایِ بالقوه، همان نقش سیگنالدهی سلامت را دارد.
به رغم مقبولیت ظاهری این نظریه نقدهای زیادی به آن وارد شده است که به چند مورد اشاره می گردد مانند اینکه کودکان قبل از سنین بلوغ که نیازی به انتخاب جفت باشد در موسیقی مهارت مییابند؛ تفاوت معناداری میان موسیقیدانان و غیر موسیقیدانان در تعداد زادگان دیده نمیشود؛ پژوهشهای بومشناختی گواه آنند که موسیقیهای گروهی بیش از موسیقیهای انفرادی مورد توجه است؛ لالایی مادر ربطی به انتخاب جنسی ندارد؛ در زمان تخمکگذاری زنان علاقه به موسیقیهای پیچیدهتر دیده نمیشود.
• انتخاب گروهی: موسیقی میتواند همکاری گروهی را افزایش دهد. در اینکه چرا و چگونه این کار را میکند تنوعی از انواع فرضیهها وجود دارد که به چند مورد اشاره می شود:
الف_موسیقی بیش از آنکه سیگنال سلامت به جفت بالقوه دهد یک نظام سیگنالدهی ائتلافیست. ائتلاف برای چه؟ جنگ و شکار دو کاندید اصلی هستند. در بسیاری از اقوام پیش از شکار و جنگ مراسمی همراه با موسیقیهای تهیجی دیده میشود. خانم الن دیسانایِکه معتقد است که هنر همانند تمامی سایر هنرها در شرایط و مراسم خاص اجرا میشده است و شأن اجرایی آن فراتر از زندگی روزمره بوده است.
ب_اما غیر از جنگ و شکار نیز شاهد اجرای موسیقی هستیم. رابین دانبار معتقد است که موسیقی کلاً انسجام اجتماعی را افزایش میدهد. نظریهی او این است که موسیقی نقش تیمارکردن اجتماعی را بازی میکند، تیمار کردن کلامی. با بزرگ شدن تعداد و جمعیت گروه نمیشد همه را تیمار کرد، اما لازم بود به همه پیام دوستی ارسال شود. موسیقیهای گروهی چنین نقشی داشتهاند. اعضاء شرکتکننده در یک کنسرت موسیقی احساس نزدیکی بیشتری به هم دارند تا مسافران مترو.
پ_دیسانایِکه در کارهای اخیر خود نیز از نظریهی خاص بودن شرایط موسیقی فاصله میگیرد و ریشههای موسیقی را به تعاملات مادر و نوزاد ربط میدهد. مادر به نوزاد در لحظاتی که او را از آغوش جدا میکند با نغمههایی احساس اطمینان میدهد که در نزدیکی اوست.
ت_ریشههای توجه به ریتم تاریخی بس طولانیتر دارد و به زمانی باز میگردد که در دستههایی از همراهان بر روی دوپا راه میرفتیم و با همگام شدن گامها متوجه مشکلی برای کسی که گامش ناهمانگ شده بود میشدیم تا برای حفظ او در گروه اقدام کنیم .
مجموعهای از این فرضیهها میتوانند، در کنار هم، پیدایی حس موسیقایی را در نیاکان ما تبیین کنند. در تمامی این فرضیهها نقش بدن اجتماعی آشکار است. با گسترش فرهنگها و پیدایی و سپس پیچیدهتر شدن آلات موسیقی سنتهای موسیقایی در فرهنگهای مختلف شکل گرفتند و روند تکاملی بر روی آلات و شیوههای تولید موسیقی به وجود آمد و شاهد تنوع بیهمتای موسیقی در فرهنگهای مختلف شدیم.
(این نوشته خلاصه و ویرایش شده است. برای مطالعۀ مفصل تر آن به سایت شهر کتاب پاسداران و به کانال اختصاصی دکتر هادی صمدی مراجعه کنید)