28 آذر 1404

“ناخودآگاه” چیست؟

از یک دیدگاه، انسان دارای سه حوزه‌ی ذهنی شامل بخش های خودآگاهی، نیمه‌آگاهی و ناخودآگاهی می باشد. حوزه‌ی خودآگاهی جایی است که ما به آنچه انجام می‌دهیم وقوف کامل داریم و جزئیات رفتارها و تصمیم‌ها با اشراف آگاهانه صورت می‌گیرند و فرد دقیقا می‌داند که چه می‌کند. حوزه‌ی نیمه‌آگاهی شامل رفتارهای فیزیولوژیک و خودکار بدن است مانند ضربان قلب یا تنفس. این اعمال به‌طور ناخودآگاه انجام می‌شوند اما اگر فرد توجه و تمرکز بکند می‌تواند آن‌ها را وارد دایره‌ی خودآگاهی کند. حتی برخی رفتارهای اجتماعی و رفتار مانند اغواگری و فریبندگی نیز ممکن است در این حوزه نیمه‌آگاهی قرار گیرند یعنی فرد ممکن است به آن ویژگی خودآگاه نباشد، اما در صورت اراده می‌تواند به آن اشراف پیدا کند و آن را وارد حوزه خودآگاهی خود بکند و تصمیم های مشخصی در استفاده از آن توانمندی هایش بگیرد.

حوزه‌ی ناخودآگاهی در مقایسه با دو حوزه‌ی پیشین همانند بخش پنهان کوه یخ زیر آب است. ناخودآگاه خزانه‌ای عظیم و غیرقابل اندازه‌گیری از داده‌ها و پردازش‌ها است که از راه‌های گوناگون وارد ذهن می‌شوند که شامل وراثت ژنتیکی و اپی‌ژنتیک، جهش‌های ژنی، سبک زندگی، محیط اجتماعی، تاریخ و جغرافیای خاص، خانواده، تجربه‌های فردی و حتی توهمات
و خیالات می باشند و همه‌ی این داده‌ها در تعامل با یکدیگر ناخودآگاه فرد را شکل می‌دهند و گاه به صورت رفتار یا اندیشه خاصی بروز پیدا می‌کنند (و یا فعلا خاموش می مانند). فروید می گفت که انسان در سرزمین خودش بیگانه است و اشاره به وسعت ناخودآگاه انسان داشت که در واقع خودآگاه او در آن وسعت، حس بیگانگه بودن دارد. بر این اساس، ناخودآگاه هم فردی است و هم جمعی و به طریق های ژنتیک، ممتیک، تمتیک ویا اپی ژنتیک به ارٍث می رسد و در تاریخ تکاملی ادامه پیدا می کند، میراثی از ژنتیک، فرهنگ، تاریخ و محیط که در طول زمان توسعه می یابد. برای شناخت ناخودآگاه هر فرد باید زندگی، خانواده، تاریخ اجتماعی و محیط او را بررسی کرد زیرا ریشه‌ی بسیاری از رفتارها، بیماری‌ها و اندیشه‌ها در همین داده‌های انباشته ولی ناپیدا و نهفته است. علوم اعصاب نوین نشان داده‌اند که حتی “آگاهی از ریشه”‌ی مشکلات می‌تواند در گذر زمان به کاهش رنج‌ها کمک کند. فروید نیز بر اهمیت آوردن محتوای ناخودآگاه به سطح خودآگاه برای تسکین روانی تأکید داشت.

البته ژاک لاکان دیدگاهی متفاوت ارائه می‌کند. او ناخودآگاه را تابع الگوی زبان می‌داند که تمام الگوهای یادگیری (به ترتیب وقوع سنی شامل توانائی های مربوط به شنیدن، صحبت کردن، خواندن و نوشتن) در آن صدق می کند. زبان مانند فیلتری عمل می‌کند که داده‌های ناخودآگاه را کنترل و رصد کرده و تنها بخشی از آن را به سطح نیمه‌آگاه و خودآگاه منتقل می‌کند. لاکان همچنین معتقد بود که در ناخودآگاه تفکیک سن و جنس نیز بی‌معناست و حتی زمان و مکان در آن وجود ندارد. تردید و دوگانگی در ناخودآگاه جایی ندارد. رابطه‌ی علت و معلولی نیز در آن جاری نیست. این تعریف، ناخودآگاه را به مفهومی شبیه “روح” در فرهنگ‌های شرقی نزدیک می‌کند.

با وجود دیدگاه ژاک لاکان، برخی شواهد نشان می‌دهند که جنسیت و سن بر ناخودآگاه تأثیر دارند مثلاً دریافت داده‌های حسی در زنان چندین برابر مردان گزارش شده و همین امر به همان موضوع برجسته‌تر بودن “حس ششم” در زنان تعبیر می‌شود.

در فرهنگ شرقی، گاهی ناخودآگاه با “قلب” یکی دانسته می‌شود. وقتی گفته می‌شود “به قلبت رجوع کن” و یا “به قلبت اعتماد کن”، به این مفهوم معنا می دهد که آنچه از ناخودآگاه بروز می کند بر اساس داده های بسیار فراوان تر از خودآگاه ماست و طبعا بیشتر می توان به آن اتکا نمود. اما باید توجه داشت که داده‌های ناخودآگاه همیشه مترادف با خوبی و صلاح
نیستند. کاریزما، اختراعات، شهود، و حتی شانس و اقبال می‌توانند از ناخودآگاه برخیزند، اما ضرورتا نیز الزاما مصادف با خوبی و نیکویی نبوده و به نیک سرانجامی منتهی نشده باشند که نمونه های تاریخی فراوانی در این مورد وجود دارند (مانند کاریزمای هیتلر، برخی توانایی های مربوط به روشن بینی و غیره در فرهنگ های شرقی).

در یک مطالعه اپیدمیولوژیک از شرکت کنندگان پرسیده شده بود که وضعیت سلامتی خود را چگونه ارزیابی می کنند. سپس این افراد با استفاده از تکنولوژی پزشکی و معاینات بالینی توسط متخصصین مورد ارزیابی مجدد قرار گرفتند تا صحت و دقت خود-ارزیابی و حس شخصی قبلی آنها مشخص شود. نتایج نشان داد که حدود هفتاد درصد ارزیابی های شخصی درست بودند. به عبارت دیگر “حس شخصی” افراد در مورد وضعیت سلامت خودشان هفتاد درصد مقارن با واقع بود. این دقت بالا می‌تواند ناشی از پردازش ناخودآگاه باشد که بر اساس داده‌های فراوان نهفته بدن و ذهن، ارزیابی نسبی درستی ارائه می‌دهد. آیا این همان ناخودآگاه فرد است که او را بر اساس داده های نهفته فراوانی که دارد ارزیابی می کند؟

حال، سوال کلیدی این است که آیا ناخودآگاه قابل دسترسی است؟ پاسخ‌های گوناگونی وجود دارد که در صورت مثبت بودن پاسخ، چگونه قابل دسترسی می باشد؟ آیا اساسا اگر هم به ناخوداگاه پیدا کنیم می تواند الگو و مبنای رفتار آینده فرد قرار گیرد؟ گفته می شود که (مثلا) شعر در لحظات سکوت و خاموشی (تداعی آزاد)، مراقبه ها، اقسام هنر آزاد، نوشتن آزاد، و همینطور خواب و رویاها دریچه هایی به سوی ناخودآگاه فرد هستند، اشتباهات لپی (به تعبیر فروید) و نیز رفتار های غیر پیش بینی شده که از فردی ممکن است سر بزند (فقط خود او می تواند بداند که آن رفتار بی مقدمه و سر زده بوده است و نه هیچ کس دیگر). در واقع شعر یا یک رفتار پیش بینی نشده از آنالیز داده های ناخودآگاه یک فرد خاص صادر می شود که البته باید توجه داشت که معنی آن این نیست که الزاما نیکو و درست باشند. داده های ناخودآگاه ممکن است خوب و درست نبوده و الزاما مصادف با خوبی نباشند. باید توجه داشت که خروج داده ها از ناخودآگاه الزاما به همان شکل ورود آنها نیست مثلا ممکن است یک فرد در کودکی مورد تجاوز قرار گرفته باشد و این تجربه وارد ناخودآگاه شده و در بزرگسالی به شکل بیماری ها و یا رفتارهای پیچیده (که غالبا فروید توضیح داده) بروز پیدا کند. فروید معتقد بود که آوردن محتوای ضمیر ناخود آگاه به ضمیر خودآگاه برای تسکین مشکلات روانی اهمیت بسیاری دارد. اساسا فروید باور داشت که بیشتر محتوای ناخودآگاه ناخوشایند و غیرقابل پذیرش هستند مانند درد، اضطراب یا تعارض. با این حال، همین محتوای پنهان بر رفتار ما اثر می‌گذارد حتی اگر از آن آگاه نباشیم.

با وجود توضیحات فوق، و در نهایت، پرسش اصلی همچنان باقی است: ناخودآگاه چیست؟ آیا مجموعه‌ای از خاطرات رانده و فراموش‌شده اند؟ آیا همان روح در معنای شرقی آن است؟ یا انبار عظیمی از داده‌های زندگی فردی و جمعی (خوب و یا بد)؟ پاسخ به این پرسش تعیین می‌کند که ما چگونه با ناخودآگاه مان مواجه شویم و چه نقشی برای آن در زندگی و رفتار انسان قائل باشیم. تا زمانی که علم دریچه ای به سوی شفاف سازی بیشتر ناخودآگاه نگشاید، این سوال همچنان با ما خواهد بود. تا آن زمان، بهتر است عمدتا به همان بخش خودآگاه متکی باشیم و زندگی را بر اساس عقل و اصول قابل دسترس در خودآگاه تنظیم کنیم.