اندیشه های فلسفی خیام و سلامت فکر و روان
مقدمه، زمینه و اهداف
سالهاست که در زمینه آثار بزرگان ادب ایران پژوهشهای ارزشمندی انجام می گیرد و همه ساله همایش های علمی متعددی نیز در این باره تشکیل می گردد. غالبا زمینه اصلی این همایش ها و تحقیقات جنبه های ادبی و تاریخی آن ادیبان و متفکران می باشد که البته چه بسا نیز در پاره ای موارد منجر به تکرار و به نوعی باز آفرینی نوشته های قبلی می گردد. با وجود همه اینها بنظر نمی رسد که هیچگاه دامنه پژوهش در باره نام آوران ادبیات ایرانی محدود شود چرا اولا هنوز زوایای پنهان فراوانی در آثار آنان وجود دارد و دوم اینکه متاسفانه تاکنون فعالیت چشمگیر و قابل توجهی در مقیاس بین المللی در شناسایی آثار و نوشته های بزرگان ادب ایران صورت نگرفته است که طبیعتا هنوز نیاز به کار فراوانی دارد. در این زمینه به دو مورد استثنایی باید اشاره نمود که یکی از آنها حکیم عمر خیام می باشد که با ترجمه انگلیسی رباعیاتش و دیگری مولانا جلال الدین رومی که به واسطه فعالیت های گسترده ادیبان و دانشمندان ترکیه در جهان خارج از ایران نیز به مقدار قابل توجهی شناخته شده هستند.
یکی از زمینه هایی که نیازمند پژوهش های نظام مند در حوزه ادبیات ایران می باشد، کارکرد آن در حوزه های مربوط به سلامت و طب است. بجز تعداد بسیار محدودی از مقالات علمی در مجلات پژوهشی و تعداد بسیار محدودتری کتاب، تقریبا فعالیت قابل توجه و پژوهش نظام مندی در زمینه های مرتبط با سلامت در آثار بزرگان ادبیات ایران صورت نگرفته است.
حکیم عمر خیام در سال ۴۲۷ خورشیدی و در دورهٔ سلجوقی در نیشابور در شمال شرق ایران زاده شد. او در ریاضیات، نجوم، فلسفه، علوم ادبی و تاریخی استاد زمان خود بود اما شهرت وی بیشتر بهواسطهٔ رباعیات اوست که شهرت جهانی دارد. خیام در سال۵۱۰ خورشیدی درگذشت و در همان شهر نیشابور بخاک سپرده شد.
حکیم عمر خیام از معدود نام آوران ادبیات کشورمان می باشد که عمدتا به علت ترجمه گزیده ای از رباعیاتش به زبان انگلیسی توسط فیتز جرالد از دانشگاه کمبریج در تعدادی از کشورهای جهان شناخته شده است. علیرغم تحسین و استقبالی که در مغرب زمین از رباعیات خیام صورت گرفته است شاید کمتر ادیب یا دانشمندی را در تاریخ ایران بتوان سراغ داشت که مانند او و آثارش مورد اختلاف نظر و حتی تحریف واقع شده است. ناشناخته بودن خیام نیز به علت آن بوده است که ادیبان و متفکران در واقع نخواسته اند با ورود صریح به حوزه فکر فلسفی او خطر کنند و یا اینکه اساسا رباعیات او به حدی ساده و روشن بوده اند که نیاز چندانی به بحث و مداقه ادبی در آن زمینه احساس نکرده اند و بر خلاف شرح و تفسیر های فراوانی که به آثار سایر بزرگان ادب ایران مانند مولانا، حافظ و سعدی و غیره صورت گرفته است شرح و تفسیر قابل توجهی در مورد خیام و رباعیاتش وجود ندارد. البته نوشته های ارزشمندی در زمینه خیام شناسی به صورت عمومی و همینطور به طور اختصاصی در حوزه تفکر فلسفی او صورت گرفته ولی مطمئنا به اندازه سایر بزرگان ادبیات فارسی نبوده است. حتی زندگی نامه های معدودی نیز که از خیام برای گروه های سنی مختلف نگاشته شده است عمدتا جنبه های علمی او را برجسته کرده و جنبه های فکری و فلسفی او را کمتر مورد توجه قرار داده اند.
به این ترتیب بدیهی است که با توجه به وجود این محدودیت ها در منابع مرتبط با زمینه های فکری خیام نمی توان انتظار داشت که مضمون های مرتبط با سلامت در رباعیات او قبلا مورد مطالعه قرار گرفته باشد علیرغم اینکه گویا خیام اساسا خود یک پزشک سنتی (حکیم) در زمان خود بوده است.
خیام در این مقوله ها چه می گوید؟ هدف و موضوع نوشته حاضر در واقع پاسخ هایی را که از تطبیق رباعیات خیام با این چالش های اساسی حیات فکری بشر حاصل می شود را بخصوص از منظر سلامت روانی مورد توجه قرارخواهد داد.
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم،
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم…
روش بررسی
سازمان بهداشت جهانی “سلامتی” را نه فقط در نبود بیماری و یا ناتوانی، بلکه یک وضعیت با رفاه جسمی، روانی و اجتماعی تعریف کرده است. بر این اساس “بهداشت روانی” وجود حالتی از رفاه روانی در فرد خواهد بود که در آن شخص قادر باشد با شناخت کافی از توانمندی های خود و امکانات موجود در محیط، فشار ها و تنش های روزمره زندگی را مدیریت کرده و از نظر اجتماعی مفید و سازنده باشد. چنین حالتی از سلامت حاصل نمی شود مگر زمانی که شخص بتواند شرایط و واقعیت هایی را که در آن زندگی می کند بخوبی بشناسد. این شرایط علاوه از اینکه شامل امکانات و واقعیت های روزمره زندگی می شود، می باید بتواند به سوالات و ابهامات اساسی که یک فرد با توانایی ذهنی متوسط در مورد آفرینش، جهان هستی، هدف زندگی و غیره پاسخ دهد. این بخش از سلامت اصطلاحا سلامت فکری خوانده می شود. بدون روشن شدن این ابعاد از زندگی فکری یک فرد، او همیشه در معرض اضطراب و افسردگی بوده و زندگی و رفاه جسمی و اجتماعی اش نیز در معرض مخاطره خواهد بود. در همین زمینه، پروفسوراروین یالوم نیز دلواپسی های یک انسان را در دنیای امروز که می تواند زندگی روزمره او را از بعد روانی و فکری ( و به دنبال آن از نظر جسمی و اجتماعی) مختل کند در مقوله های “اندیشه مرگ”، “احساس تنهایی”، “درک پوچی” و “اراده و آزادی” طبقه بندی کرده است و می گوید که پایه و اساس آسودگی فکری و سلامت روانی نوع بشر از این موضوعات به شدت تاثیر می گیرد و بشر بدون اینکه این مقوله ها را برای خویش روشن کرده باشد نمی تواند یک زندگی با سلامت روانی و فکری مناسب را تجربه کند.
نسخه های متعددی از رباعیات خیام در زبان فارسی وجود دارد که بر اساس آنها تعداد رباعیات او از چند عدد انگشت شمار تا چند صد و حتی بیش از هزار ذکر شده است. بدیهی است که در مورد اصالت و صحت انتساب آنها به خیام به سادگی نمی توان اظهار نظر نمود. یکی از اولین بحث های جامعی که در این زمینه صورت گرفته توسط صادق هدایت بوده که یک بررسی جامع روی رباعیات خیام انجام داده است و بر مبنای خط فکری او تعدادی از رباعیات را از مجموعه وسیعی از آنها انتخاب و آنها را منسوب به خیام دانسته که در آن مضمون هایی مانند “درد زندگی”، “از ازل نوشته”، “گردش دوران”، “هر چه بادا باد”، “هیچ بودن” و اینکه “دم را دریابیم” و غیره مورد توجه قرار گرفته اند. نسخه تدوین شده توسط صادق هدایت با نام ترانه های خیام در نوشته های حاضر برای ارزیابی و مطابقت رباعیات خیام مورد استفاده قرار گرفته است. و همینطور مجموعه گسترده ای از تحقیقات منتشر شده در حوزه سلامت روان بخصوص از دیدگاه سازمان بهداشت جهانی برای ارزیابی اصول و مبانی بهداشت روانی مورد استناد واقع شده است.
یافته ها (بخش نخست)
کلیات: خیام رنج های بزرگ روان و ذهن بشر مانند اندیشه مرگ، احساس تنهایی و درک پوچی را شناسائی و روش خاص خودش را برای رهایی از آنها به زبان ساده توضیح داده است. در این نوشته، پاسخ های خیام به این مقوله ها از طریق تطبیق رباعیات او با اصول و مبانی سلامت روان انسانها مورد بررسی قرار گرفته است. خیام با یک دیدگاه ویژه در رباعیات خود و با نگاهی به واقعیت های انکار ناپذیر در زندگی بشر به یک درک عمیق و واقع بینانه از هستی می رسد که این موضوع یک نقطه آغازین و اساسی در تامین سلامت روانی هر انسانی می باشد.
خیام بر اساس بینش خاص خود نتیجه می گیرد که برای تامین سلامت در حیات روانی و آرام کردن تنش های فلسفی ذهن، می باید هر انسانی با درک واقع بینانه ای از آفرینش خود را از اوهام و تصورات بی پایه ذهنی و تاریخی آزاد، و با خلاقیت، ابتکار و جستجوی کافی، یک معنا در مقیاس شخصی برای زندگی خود فراهم نماید.
در اینجا سعی می شود که با دیدگاهی مبتنی بر اینکه از رباعیات خیام چگونه می توان در جهت بهبود شرایط سلامت روانی و سلامت فکری استفاده کرد، آنها را دسته بندی و برای هر کدام از مضمون های اصلی نمونه هایی از رباعیات او ذکر شود و اینکه خیام چگونه رنج های کلان بزرگ روان و ذهن بشر را بیان و روش خاص خودش را برای رهایی از آنها به زبان ساده توضیح داده است. در اینجا برای هر مضمون چند نمونه از رباعیات ذکر شده است و طبقه بندی کامل مجموعه رباعیات در هر کدام از این مضمون ها به صورت ضمیمه آورده می شود.
اندیشه مرگ: در همه زمان ها اندیشه مرگ ذهن و روان بشر را به نحوی بخود مشغول کرده است. برخی آن را بدون چون و چرا پذیرفته اند و تمام فعالیت های خود را مقدمه و مصروف برای ورود به عرصه مرگ و عوالم پس از آن می کنند. موضوع مرگ را در بخشی از جریان زندگی خود می پذیرند و برای مرگ و پس از آن برنامه های ویژه ای دارند، هزینه می کنند، سرمایه می اندوزند و با آن به نوعی زندگی می کنند. اما برخی دیگر بخصوص در دوران معاصر از مرگ می گریزند، با آن می ستیزند، با پدیده مرگ فقط به عنوان یک واقعیت مرتبط با سلامت مواجه می شوند. موضوعیتی برای پس از مرگ قایل نیستند بلکه مرگ و مردن را به عنوان یک “بیماری” مانند هر بیماری دیگر می بینند. پزشکی مدرن، از اینرو، در صدد آن است که همچنانکه برای بسیاری از بیماری هایی که زمانی ابتلا به آنها معادل نیستی و مرگ بود (مانند سل و جذام و غیره)، برای مرگ نیز پیشگیری و درمان مناسب بیابد.
بدیهی است که طبیعتا هر کدام از این دو دیدگاه جهان بینی، فلسفه، اخلاق و زندگی متفاوتی برای انسان بوجود می آورند که می تواند بسیار با هم متفاوت باشد. اما با توجه به تفاوت های بنیادین که بین این دو دیدگاه در زمینه مرگ و مردن وجود دارد، هیچکدام انکار نمی کنند که این موضوع همیشه ذهن و روان بشر را بخود مشغول می دارد و بدون توجه به محل و کشور زندگی، سن، جنسیت، موقعیت اجتماعی و مانند اینها برای او حائز کمال اهمیت بوده است و اینکه مرگ پایانی است برای تمام آنچه که سالها بدان خو گرفته شده بوده است. مدیریت این امر برای ذهن و روان بشر بهیچوجه وبرای هیچکس در هر کدام از این دو دیدگاه ساده نیست.
در اندیشه خیام، به پدیده مرگ و مردن بسیار اشاره شده است و اتفاقا می بینیم که هر دو دیدگاه اخیر نیز هر کدام به نحوی در رباعیات منعکس میشوند اما در نهایت در این نکته اشتراک پیدا می کنند که مردن و مرگ موضوعی است که برای هیچکس اجتنابی از آن نیست و این امربرای همیشه فکر و روان بشر را بخود مشغول خواهد نمود.
آنانكه محیط فضل و آداب شدند،
در جمع كمال شمع اصحاب شدند؛
ره زین شب تاریك نبردند بروز،
گفتند فسانه ای و در خواب شدند.
ای چرخ فلك خرابی از كینه تست،
بیدادگری پیشه دیرینه تست؛
وی خاك اگر سینه تو بشكافند،
بس گوهر قیمتی كه در سینه تست!
افسوس كه بی فایده فرسوده شدیم،
وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم؛
دردا و ندامتا كه تا چشم زدیم،
نابوده بكام خویش، نابوده شدیم!
احساس تنهایی: بدون توجه به اینکه اندیشه مرگ هاله ای از تنهایی ابدی را برای انسان ایجاد می کند که نهایتا هیچ یاور و آشنایی برای او نخواهد ماند و تا ابد به تنهایی در گرو عملکرد خویش خواهد بود، در زندگی روزمره نیز تجربیات متعدد برای هر کسی نشان می دهد که در نهایت انسان تنهاست و هر آنچه از اطرافیان به او میرسد در واقع متناسب با میزان قدرتمندی او در زندگی دارد که طبعا همیشگی نیست و همیشه در معرض خطر و انهدام است و این تنهایی است که در نهایت با او باقی می ماند و همین احساس، روان و فکر او را برای همیشه بخود مشغول می دارد.
در كارگه كوزه گری بودم دوش،
دیدم دو هزار كوزه گویا و خموش؛
هر یك بزبان حال با من گفتند:
كو كوزه گر و كوزه خر و كوزه فروش؟
نیكی و بدی كه در نهاد بشر است،
شادی و غمی كه در قضا و قدر است؛
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل،
چرخ از تو هزاربار بیچاره تر است.
می خور كه بزیر گل بسی خواهی خفت،
بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت؛
زنهار بكس مگو تو این راز نهفت:
هر لاله كه پژمرد، نخواهد بشكفت.
درک پوچی: شاید بتوان گفت که درک و احساس پوچی بزرگترین رنج روانی و دردناک ترین بخش از رنجهای فلسفی درعالم بوده است که فکر و روان هر کسی را می تواند متزلزل نماید. این موضوع از این لحاظ اهمیت دارد که اندیشه مرگ و احساس تنهایی ابدی نیز هرکدام بخودی خود نهایتا به درک و احساس پوچی بیشتر دامن می زنند و روان انسان را همچون پر کاهی در معرض امواج سهمگین حیات بی هیچ امید سورکویی رها می کنند. همین احساس پوچی است که سر آغاز بخش قابل توجهی از بیماری های روانی و گرایش به خودکشی ها نیز می باشد. خیام گاه با یک طنز گزنده به “دهر” ایراد می گیرد و بساط او را مغایر با ابتدایی ترین موازین عقلی و منطقی می شمارد و می پرسد که در نهایت آیا کسی برنده این بازی سهمگین خواهد بود و اینکه این هزینه گزاف را برای چه هدفی باید پرداخت نمود؟ تعادل هزینه – فایده بخشی کجاست؟
از آمدنم نبود گردون را سود،
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود؛
وز هیچكسی نیز دو گوشم نشنود،
كاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود!
از آمدن و رفتن ما سودی كو؟
وز تار وجود عمر ما پودی كو؟
در چنبر چرخ جان چندین پاكان،
می سوزد و خاك می شود، دودی كو؟
دنیا بمراد رانده گیر، آخر چه؟
وین نامه عمر خوانده گیر، آخر چه؟
گیرم كه بكام دل بماندی صد سال،
صد سال دگر بمانده گیر، آخر چه؟
آزادی و سر خوشی: خیام در شفاف ترین و بهترین شرایط ممکن و با زبان ساده و عمومی رنج های بزرگ بشر را که همیشه روان او را رنجور و در معرض مخاطرات جدی قرار داده است، بیان می کند و حتی گاه با طنز نافذ و گزنده خود آنهایی را که سعی در پوشاندن و پنهان کردن این رنج ها دارند به استهزا می گیرد و در جای جای رباعیات تلاش می کند روش های تخفیف این آلام و راه برون رفت از آنها را نیز به زبان ساده ای که حتی پس از قرن ها برای هر کسی قابل فهم است، نشان دهد. او درک واقعیت های زندگی و آزادی و رهایی از موهومات و افکار بی پایه ای را که قرن ها سعی دارند تا این سوالات اساسی را مکتوم و بحث در آن ها را فقط در حوزه نخبگان مجاز شمارند، راه حل اساسی می داند. “آزادی از وهم ها”، “سرخوشی و خوش باشی” تا موعدی که بالاخره برای هر کسی فرا خواهد رسید راه حل خیام برای رهایی از آلام ناشی از آن سه رنج بزرگ ذهن و روان انسان ها (اندیشه مرگ، احساس تنهایی و درک پوچی) می باشد. او در واقع این عبارت اپیکور را که “”وقتی شما هستید مرگ نیست و وقتی مرگ هست شما نیستید، پس واهمه برای چیست؟” به زبان هنری خاص خودش و با زبان عامه مردم بیان می کند.
برخیز و مخور غم جهان گذران،
خوش باش و دمی به شادمانی گذران؛
در طبع جهان اگر وفائی بودی،
نوبت بتو خود نیامدی از دگران.
می خوردن و شاد بودن آئین منست،
فارغ بودن ز كفر و دین؛ دین منست؛
گفتم بعروس دهر: كابین تو چیست؟
گفتا: دل خرم تو كابین منست.
جز راه قلندران میخانه مپوی،
جز باده و جز سماع و جز یار مجوی؛
بر كف قدح باده و بر دوش سبوی،
می نوش كن ای نگار و بیهوده مگوی.
اخلاق مداری: احتمالا عمده ترین آسیب ناشی رها شدگی، آزادی و خوش باشی، پایمال کردن حقوق دیگران و بی ملاحظه گی های مرتبط با قوانین اجتماعی است. اما تلاش برای سرخوشی و آزادی از قید های وهمی به شرطی در نظام فکری خیام پذیرفتنی و مجاز است که:
• مبتنی بر خرد ورزی باشد:
هان تا سر رشته خرد گم نکنی.
• آزادگی و وارستگی در آن یک اصل است:
عمرت تا کی بخود پرستی گذرد؟
• توام با پاسداشت دوستی و مروت است:
یاران به موافقت چو دیدار کنید،
باید که ز دوست یاد بسیار کنید.
و نیز،
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم،
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم.
• نرم خویی و پرهیز از خشونت:
اجزای پیاله ای كه در هم پیوست،
بشكستن آن روا نمی دارد مست.
• دوری از ریا، نفاق و چند گانگی در رفتار:
شیخی بزنی فاحشه گفتا: مستی،
هر لحظه بدام دگری پا بستی؛
گفتا: شیخا، هر آنچه گوئی هستم،
آیا تو چنانكه می نمائی هستی؟
نتیجه گیری نهایی: پاره ای از ادیان و مکاتب شرقی سعی کرده اند به پرسش های اساسی ذهن بشر در خصوص احساس تنهایی و درک پوچی و نحوه نگرش به هستی و مانند آن با طرح موضوع “تناسخ” پاسخ دهند. حتی طبق برخی از آنها آفرینش در حکم نوعی فعالیت هنری است و هدفی جز ارضای زیبا طلبی و جمال جوئی نیست. طبق این مکاتب، این خلقت نه هدفی دارد و نه مقصدی. عالم زاییده طبع فیاض هنرمندی بی همتا است که برای سرگرمی خویش دست به خلقت صور آفرینش می زند. یگانه هدف برهمن از خلقت این عالم نوعی لعب و سرگرمی است و برهمن هدفی جز بازی و تفریح ندارد. مجموعه ادیان ابراهیمی نیز هر کدام به نوعی سعی کرده اند که با ارجاع این قبیل از اندیشه ها و سوالات به جهان دیگری پس از مرگ و با طرح معاد و پاداش و نتیجه اعمال، پاسخ مناسب را در مواجهه با این پرسش ها ارائه دهند. ادیان، مکاتب و مذاهب فرعی دیگر نیز هر کدام پاسخ های دیگری برای پیروان خود داشته اند.
• اما ویژگی اصلی مضمون های رباعیات خیام در این زمینه آن است که پرسش همچنان باقی است:
ای دل تو به ادراك معما نرسی.
• او همواره بر روی نقاط اصلی زندگی بشر انگشت گذاشته و پرسش های مرد افکن طرح می کند:
نقاش ازل بهر چه آراست مرا؟
• و اینکه دنیا ناپایدار است و اعتباری به آن نمی توان داشت:
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم؟ هیچ،
وز حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ؛
شمع طربم، ولی چو بنشستم، هیچ،
من جام جم ام، ولی چو بشكستم، هیچ.
• با وجود این تلاش می کند پاسخ خلاصه شده پرسش ها را نیز به سادگی به خواننده ارائه نماید:
هر چند در احوال جهان می نگرم،
حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است.
• او در نهایت، با نگاهی به واقعیت های انکار ناپذیر حیات به یک درک عمیقی از پوچی در این جهان می رسد:
دنیا دیدی و هر چه دیدی هیچ است،
وآن نیز كه گفتی و شنیدی هیچ است؛
سرتاسر آفاق دویدی هیچ است،
وآن نیز كه در خانه خزیدی هیچ است.
بنابراین برای خاطر سلامت زندگی روانی و آرام کردن تنش های فلسفی ذهن، می باید هر انسانی ابتدا با درک واقع بینانه ای از آفرینش و رها از وهم و تصورات بی پایه تاریخی و فرهنگی و با خلاقیت، ابتکار و جستجوی کافی، یک معنا در مقیاس کاملا شخصی و فردی برای زندگی خود فراهم کند و همواره در مسیر ناهموار حیات فکری با حکیم خیام هم آوا شود که:
وقت سحر است، خیز ای مایه ناز،
نرمك نرمك باده خور و چنگ نواز.
(این نوشته ادامه دارد و به صورت دوره ای به روزسانی می شود…)